- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رعیت نواز- دولت دریافت مالیات سبز از خودروهای تولید شده را در برنامه خود گنجانده است. بر این اساس، خودروها با توجه به رده انرژی که دارند مشمول مالیات می شوند که این رقم از صفر تا 5 درصد تعیین شده است یعنی هرچقدر خودرو بیشتر سوخت مصرف کند مالیات بیشتری هم شامل آن می شود. مبلغ این مالیات براساس رتبه بندی انرژی که به تایید سازمان ملی استاندارد ایران رسیده برای هر خودرو متفاوت است. با این حساب از حالا اگر قصد خرید خودرو از خودروسازها را داشته باشید باید بر اساس رده انرژی خودرویی که می خرید مالیات پرداخت کنید و این مالیات را به خودروسازها بدهید تا آن ها در انتهای سال مالی به اداره مالیات پرداخت کنند. همین موضوع واکنش های زیادی را به همراه داشته است. امروز ضمن بررسی این قانون و واکنش کارشناسان، به قوانین سخت گیرانه دیگر کشورها برای ساخت خودرو پرداخته ایم که نشان می دهد پیش از این که دولت ها از مردم برای آلایندگی خودروها مالیات بگیرند، خودروسازها را موظف به ساخت خودروهایی می کنند که استانداردهای آلایندگی و مصرف سوخت را داشته باشند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گروه ورزش/ دیروز سیرجان میزبان هفتمین دیدار سوپرجام فوتبال ایران بود، دیداری که یک طرف آن پرسپولیس به عنوان قهرمان لیگ برتر قرار داشت و در طرف مقابل، فولاد به عنوان قهرمان جام حذفی. دو تیم در شرایطی مقابل هم قرار گرفتند که پرسپولیس پیش از این دیدار با چالش استعفای یحیی گل محمدی و اعتصاب بازیکنان مواجه بود و سرمربی سرخ ها دوباره به همه چیز معترض شد! پرسپولیس که در چهار دوره گذشته سوپرجام قهرمان شده بود به دنبال ثبت گلات در هفتمین دیدار سوپرجام بود تا پس از رقم خوردن گلات تاریخی در قهرمانی لیگ برتر، این بار در سوپرجام پنجمین قهرمانی متوالی اش را جشن بگیرد. البته این دیدار از یک منظرتاریخی دیگر هم برای سرخ پوشان حائز اهمیت بود و یحیی و شاگردانش به دنبال ثبت یک رکورد جالب دیگر هم بودند. پرسپولیس امسال پیش از دیدار سوپرجام دو بار قهرمان شده بود. بار اول، در چارچوب سوپرجام ۱۳۹۹ در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ در ورزشگاه آزادی و به عنوان قهرمان لیگ نوزدهم، مقابل تراکتور تبریز (قهرمان جام حذفی) قرار گرفت. شاگردان یحیی گلمحمدی در آن دیدار با تک گل عیسی آلکثیر حریف تبریزی خود را شکست دادند و قهرمان سوپرجام فصل پیش شدند. بار دوم هم قهرمانی در لیگ بیستم بود که در تاریخ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ در هفته ۳۰ لیگ در ورزشگاه شهدای شهر قدس مقابل پیکان به دست آمد و سرخ پوشان با گلزنی مهدی عبدی و احمد نوراللهی و کسب پیروزی قهرمانی شان را مسجل کردند. حالا و در روزهای پایانی سال پرسپولیس این امکان را داشت که سومین جام را در یک سال فتح و رکوردی تاریخی ثبت کند. آن ها برای این منظور باید از سد محکم و فولادین تیم جواد نکونام می گذشتند. پرسپولیسی ها پیش از این دو بار در لیگ برتر به مصاف فولاد رفته بودند و هر دو بار، برنده بازی سرخ های تهران بودند.
گل محمدی در مصاف دوباره با نکونام در حالی که میلاد سرلک هافبک ملی پوشش مصدوم و مهدی ترابی هم کرونا گرفته بود، تیمش را با ترکیب لک، فرجی، حسینی، شیری، آقایی، کامیابینیا، اسدی، شجاعی، امیری، پاکدل و عبدی به میدان فرستاد. فولاد هم با وجود آن که در نقل و انتقالات نیم فصل دو بازیکن استقلال یعنی آرش رضاوند، عارف آقاسی و همچنین محمدرضا خلعتبری بازیکن باتجربه سپاهان را جذب کرده بود، بدون نفرات جدید و با ترکیب مرادیان، انصاری، کولیبالی، شاه عباسی، عباسی، آبشک، نجاریان، پریرا، حیدریه، بوحمدان و کوشکی به میدان رفت. جواد نکونام که امسال با شکست استقلال در فینال جام حذفی اولین جام دوران مربیگری اش را گرفته بود به دنبال دبل بود. نیمه نخست بازی در ورزشگاه شهید سلیمانی سیرجان دو گل داشت. ابتدا کولیبالی مدافع پیش تاخته فولاد در دقیقه 18 بازی با ضربه سری که به زمین برخورد کرد دروازه پرسپولیس را گشود. بازی موقعیت چندانی نداشت تا این که در دقیقه 40 کامیابی نیا دروازه فولاد را باز کرد اما داور آن را آفساید و مردود اعلام کرد که اعتراض پرسپولیسی ها را در بر داشت. نیمه دوم بازی اما با فشار پرسپولیس روی دروازه حریف آغاز و این فشار تا دقیقه ۶۳ باعث شد چندین بار دروازه فولاد به طور جدی تهدید شود.
نقطه عطف بازی جایی بود که مهدی شیری با یک تکل و گرفتن کارت زرد دوم، پرسپولیس را ۱۰ نفره کرد. این اخراج تازه آغازی بود بر حواشی کنار زمین! جایی که اعتراضها و داد و بیداد نفرات کادرفنی دو تیم باعث اخراج مهدی هاشمی نسب و گرفتن کارت زرد توسط نکونام و مطهری شد. بعد از اخراج شیری فولاد تا حدودی توپ و میدان را در دست گرفت و اجازه نداد پرسپولیسیها فشار بیشتری به دروازهشان بیاورند تا این که در دقیقه ۸۱ بوحمدان هم از فولاد اخراج شد و کار دوباره به تعادل کشید. در ادامه هم هرچه پرسپولیس زد به در بسته خورد و ضدحملات فولاد هم راه به جایی نبرد تا تک گل دقیقه ۱۸ کولیبالی سند قهرمانی سوپرجام را به نام فولاد بزند، آن هم در دیداری که ۱۱کارت زرد و دو کارت قرمز داشت.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
«خجالت میکشم»، «مرسوم نیست آخه»، «بلد نیستم»، «فقط تو جمعهای خصوصی با لهجه حرف میزنم»؛ اینها جوابهای دوستانم است وقتی ازشان میپرسم «چرا با لهجه مشهدی حرف نمیزنی؟» البته خودم هم لهجه ندارم. تهلهجه چرا، یعنی همان آهنگ کلامی که بیرون از شهر خودم وقتی به گوش دیگران میرسد، بیبرو برگرد خبر از مشهدی بودنم میدهد اما از نشانههای ظاهری این تعلق جغرافیایی، فقط همین آهنگ کلام را دارم. لهجه من کجاست؟ پنهانش میکنم یا بلد نیستم؟ در تلاش برای پیدا کردن پاسخ این سوالات با چند مشهدی و یک خراسانپژوه گفتوگو کردم.
مو که لهجه نِدرُم!
علیرضا کاردار | روزنامهنگار
زمانی نهچندان دور، اگر در شهری غریب بودی و با کسی همکلام میشدی، یا اگر با غریبهای در شهر خودت همصحبت میشدی، بلافاصله از روی لهجهات یا لهجهاش میشد فهمید که چه کسی اهل کجاست. همان زمانی که هنوز نسل جدید از داشتن لهجه خجالت نمیکشیدند و هرکسی نه تنها باافتخار بلکه بهصورت بدیهی با لهجه خودش صحبت میکرد. ولی این روزها کمتر کسی و مخصوصا جوانی را پیدا میکنیم که راحت با لهجه شهرش صحبت کند، خجالت نکشد و اصلا به این فکر نکند که یک غریبه با شنیدن لهجهاش چه فکری دربارهاش میکند. هجوم رسانههای دیداری و شنیداری از یک سو و فضای مجازی از سوی دیگر، باعث شده که جهان کوچکتر شود و مردم به سمت یک فرهنگ، یک زبان و یک لهجه واحد و مشترک گرایش پیدا کنند. این موضوع را در نسل جوانتر که بیشتر درگیر این رسانههاست، گستردهتر میبینیم. نسلی که از حرف زدن با لهجهاش خجالت میکشد و سعی میکند با زبان معیار سخن بگوید. این قضیه برای بعضی لهجهها شدیدتر است که یکی از آنها لهجه مشهدی است. روزبهروز تعداد جوانان مشهدی که بدون خجالت و باافتخار به لهجهشان صحبت کنند، کمتر میشود که دلایل خودش را دارد. از تمسخر لهجه مشهدی در رسانهها گرفته تا صحبت کردن افراد سادهدل با این لهجه در برنامههای رادیویی و فیلم و سریالها. هرچند که در فضای مجازی جوانانی هستند که با شدت و تعصب از لهجه مشهدی دفاع میکنند، برنامه میسازند و حتی آن را به غیرمشهدیها هم آموزش میدهند، ولی تا وقتی نسل جدید به این نکته پی نبرد که هویتش وابسته است به خاکی که در آن رشد کرده و فرهنگی که با آن بزرگ شده و زبان و لهجهای که نسلاندرنسلش با آن سخن گفتهاند، تلاش برای احیای این لهجه بیثمر خواهدبود. اگر بزرگان قوم و خانواده از لهجه بهعنوان یک یادگار باارزش که به ایشان ارث رسیده، دفاع و سعی کنند با سخن گفتن به این لهجه، آن را زنده نگه دارند، قطعا نسل جوانتر هم خجالتش از بین می رود و از این به بعد باافتخار به لهجه مشهدی «اختلاط» خواهدکرد!
چند مشهدیِ بیلهجه درباره دلایل لهجه
نداشتنشان میگویند
تصویر سازی های غلط و سلیقه های متفاوت
نرگس، 28ساله| میگویند «زشته، درست حرف بزن»، خب این لهجه شهرم است. چرا بابتش خجالت بکشم؟ سریال نوروزرنگی را دیدی؟ اولش فکر کردم چه خوب! بالاخره یکجا خود مشهدیها دستبهکار شدند و اینبار لهجهمان دیگر قرار نیست مایه خنده باشد اما نظرم عوض شد. تو سریال را دیدی؟ قصه چندتا خانواده پرجمعیت ساکن پایینشهر است که وضعیت اقتصادی خوبی هم ندارند. من نمیگویم طبقه اجتماعی و اقتصادی، خجالت دارد اما وقتی لهجه را به چنین شرایطی وصل میکنید، به مردم این پیام را میدهید که لهجه مختص طبقه خاصی است. راستش من از لهجه مشهدی بدم نمیآید اما دلم نمیخواهد برچسب بیکلاس به من بزنند.
عباس، 20ساله| ذهنیت خوبی درباره لهجه مشهدی ندارم. وقتی میشنوم یکی کردی، مازندرانی، لری یا با هر لهجه و گویش دیگری حرف میزند، لذت میبرم اما از شنیدن مشهدی حس خوبی نمیگیرم. شاید برای این است که از بچگی فقط فحش و دعوا را با لهجه شنیدهام. مشهدی، بیشتر وقتهایی به گوشم میخورد که چند نفر توی خیابان با هم گلاویز میشدند و برای من لهجه تبدیل شد به یک چیز زشت. این جواب البته همین الان به ذهنم رسید. باید بیشتر بهش فکر کنم. خوب شد که این سوال را پرسیدی.
شادی، 52ساله| پدربزرگم، پدرِ مادرم، تهرانی بود و مادرم با اینکه مشهد زندگی میکرد، میانه خوبی با لهجه این شهر نداشت. بچه که بودیم، کافی بود یک کلمه مشهدی از دهانمان دربیاید تا مسخرهمان کند. حتی گاهی بابت لهجه داشتن دعوا میشدیم! هنوز هم همینطور است ولی من از وقتی تلاش کردم هویت و تاریخ مشهد را بشناسم، با لهجهام دوست شدم. درست است که مشهدی حرف نمیزنم اما از آن خجالت هم نمیکشم.
فاطمه، 30ساله| من مشهدی بلدم ولی به آن عادت ندارم. هیچوقت، نه توی خانه و مدرسه و نه رسانه و دانشگاه، کسی تلاش نکرد به ما لهجه را یاد بدهد یا دستکم داشتنش را عادی جلوه بدهد. شاید حتی برعکس آن هم اتفاق میافتاد. من سعی نمیکنم ادای لهجه تهرانی دربیاورم، تهلهجهام را هم از فارسی معیار حرف زدنم پنهان نمیکنم ولی فقط توی جمعهای دوستانه و با پدرم است که با خیال راحت بالهجه حرف میزنم.
سمیه، 37ساله| من بلد نیستم مشهدی حرف بزنم ولی راستش آهنگ این لهجه را هم دوست ندارم. بهنظرم یک بخش ماجرا سلیقه است؛ مثلا من اصفهانی را هم دوست ندارم ولی از شیرازی و بوشهری خوشم میآید. البته نباید این را هم نادیده بگیریم که مشهدی تحتتأثیر تبلیغات رسانهای، به لهجه بامزه معروف شدهاست و خیلیها دوست دارند خودشان را به آنچه معیار معرفی میشود، نزدیک کنند. نتیجه آن است که این تنوع بهمرور ازبین میرود و چندوقت دیگر همه یکشکل میشوند.
گفتوگو با یک خراسانپژوه درباره آن چه بهطور کلی بر سر لهجهها و به طور مشخص بر سر لهجه مشهدی آمدهاست
وقتی لهجه ای نابود شود، آغاز از بین رفتن زبان است
«رضا سلیماننوری»، خراسانپژوه، عضو هیئتمدیره انجمن توسعه گردشگری چهارباغ خراسان و نویسنده کتاب «ارگ مشهد» معتقد است در سالهای اخیر بهدلیل سیاستگذاریهای فرهنگی خاص، نهتنها «مشهدی» که سایر لهجهها هم قربانی شدهاند. چرا و چطورش را در ادامه خواهیدخواند.
خیلی از ما مشهدیها با لهجه حرف نمیزنیم، آیا لهجهمان رو به فراموشی است؟
اکنون با توجه به غلبه ساختارهای فرهنگی نشئتگرفته از اداره کشور براساس یک چارچوب زبانی خاص، بسیاری از لهجهها و گویشهای محلی ازجمله لهجههای مشهدی درحال نابودی هستند. منظورم از بهکاربردن «لهجهها» را درباره مشهدی توضیح میدهم: براساس مطالعهای که اواخر دهه 30 مرحوم ادیبطوسی منتشر کرد، در آن بازه زمانی دستکم چهار لهجه مشهدی داشتیم؛ نوغانی، سنابادی، سمزقندی و یکی هم لهجه مشهدی یهودیانی که در خراسان ساکن بودند.
این لهجهها درهم ادغام شدند؟
نه، قربانی شدند؛ قربانی لهجه تبلیغشده ازسوی رسانههای رسمی کشور. تا پیش از آمدن رادیو هر منطقه، شهر و حتی محله لهجه خودش را داشت. برای مثال در تهران ساکنان شمران و شهرری و دروازهدولاب لهجه متفاوتی از هم داشتند، در مشهد هم همینطور. از آنجاییکه بهدلیل انقطاع نسلی، جوانها با نسل قبلی خودشان ارتباط نداشتند، نتوانستند پیوندشان را با لهجه حفظ کنند. علاوهبر رسانه، سیستم آموزش رسمی هم بهپیروی از سیاستگذاری فرهنگی پیشگفته، لهجه را به حاشیه راند. قبلا در مکتبخانهها، ملاها و ملاباجیها با لهجه بومی تدریس میکردند اما سیستم یکدستسازی، همه تنوعها را بهمرور محو کرد. حالا ما در دورهای قرار داریم که غلبه یک ساختار فرهنگی خاص، فرهنگهای ریز ازجمله لهجهها را ازبین میبرد.
یکدستی فرهنگی بهنفع چه کسی است؟
کنترل جوامع را راحتتر میکند اما اگر نظر من را بخواهید، میگویم آگاهانه نبودهاست. رادیو و تلویزیون در ایران ابزارهای وارداتی هستند و سیاستگذاری اولیه آنها سیاستگذاری داخلی نبودهاست. بعد از ورودشان هم هیچوقت تلاشی درراستای بومیکردنشان نشدهاست. مثلا ممکن است در رادیو دو ساعت موسیقی کرمانجی پخش شود، دوساعت بلوچی و دوساعت مازنی اما لهجه تهرانی غالب است. بهعلاوه اتفاقی که به طورمشخص برای لهجه مشهدی رخ داد، کاربرد آن در حوزه طنز بود. ریشهاش هم برمیگردد به زمانی که اولینبار در تئاتر گلشن مشهد، لهجه مشهدی برای نمایشهای طنز استفاده شد. این کاربرد طنز کمکم به رادیومشهد و صداوسیما راه پیدا کرد و از آن بهبعد به لهجه مشهدی سنجاق شد.
حالا شاید عدهای بپرسند اصلا چه لزومی دارد لهجهها حفظ شوند؟
زبان اگر زاینده نباشد، فرهنگ زاینده نخواهدبود. فرهنگ اگر زاینده نباشد، جامعه زاینده نخواهدبود. جامعهای که زاینده نباشد، میرا میشود و جامعه میرا محکوم به نابودی است. فارسی، زمانی زبان رسمی کشور هند بود ولی الان تنها اقلیتی در این کشور ممکن است فارسی بفهمند. درنتیجه گسست هویتی که ایجاد شد، زبان ازبین رفت. در تاجیکستان، گسست هویتی با تغییر خط رخ داد. خط فارسی در این کشور به خط سیرلیک تبدیل شد؛ درنتیجه بسیاری از آثار مکتوب این کشور، ناخوانا و مردم با گذشته خودشان غریبه شدند. در زیرمجموعه زبان، گویش و لهجه را داریم. وقتی لهجهای نابود شود، گویش ازبین میرود و نابودی گویش آغاز ازبین رفتن زبان است.
بهطور مشخص توضیح میدهید که لهجهها در زبان چه نقشی دارند؟
ببینید ما در کشورمان مجموعهای داریم بهاسم فرهنگستان زبانوادب فارسی که متأسفانه همیشه بیراهه میرود. برای مثال وقتی قرار است برای لغت بیگانهای معادل تعیین کنند، بهجای آنکه از ظرفیت لغات موجود در لهجهها استفاده کنند، کلمه تازه میسازند؛ کلمههایی که اغلب هم مسخره میشوند.
وقتی از مردم پرسیدم که چرا لهجه ندارند، «خجالت کشیدن»، «مرسوم نبودن لهجه در محیطهای رسمی» و «بلد نبودن لهجه شهر محل تولدشان» از رایجترین دلایل بودند. نقش حاکمیت فرهنگی را درارتباط با این دلایل چطور توضیح میدهید؟
وقتی از «بلد نبودن لهجه» حرف میزنیم، بلافاصله این سوال پیش میآید که چه کسی مسئول آموزش لهجه است؟ مدرسه، رسانههای رسمی و خانواده که این آخری هم خود تحتتأثیر آن دو است. نمیخواهند لهجهها وجود داشتهباشند پس آنها را در مدرسه، محل کار و سایر محیطهای رسمی نمیبینیم. راجع به دلایل خجالت کشیدن از لهجه هم پیشتر صحبت کردیم. رسانه رسمی، با لهجه از در طنز و تمسخر وارد شده و طبیعی است که باعث خجالت بشود. نکته مهم دیگری که به طور مشخص باید درباره لهجه مشهدی مدنظر داشتهباشیم این است که مشهد، شهری مهاجرپذیر است. در شهرهای مهاجرپذیر، حفظ خردهفرهنگها بسیار سختتر است از شهرهای مهاجرفرستی مثل تبریز.
در همین مشهد، مردم یک محله با لهجه حرف میزنند و در محلهای دیگر، لهجه پنهان میشود.
در محلات جنوبشهر که پایبندی به لهجه همچنان وجود دارد، آلودگی فرهنگی کمتر است. سیستمهای اجتماعی در این محلات بسیار قویتر از سیستمهای اجتماعی در شمال شهر است. منظور از این سیستمها، هیئتها، گعدههای فامیلی، جلسات مذهبی خانوادگی، مساجد و حسینیههاست که ارتباطات فرهنگی غیررسمی را تقویت میکند. در شمال شهر، کافهنشینی را داریم و در جنوب شهر، قهوهخانهنشینی؛ هرکدام از این فضاها ملزوماتی دارند. بهطور کلی ملزومات در پایین شهر، باعث قوام فرهنگ است و در شمال شهر، مایه نابودی فرهنگ.
برای حفظ لهجهمان چه باید بکنیم؟
مسئولان فرهنگی ما در هر ردهای که هستند، باید تلاش کنند خردهفرهنگها که لهجهها هم جزئی از آنها بهشمار میروند، حفظ شوند. چطور؟ باید اجازه بدهند مردم در حوزه فرهنگ، خودشان انتخاب کنند نه این که رویکرد دستوری داشتهباشند. انتخاب مردم درنهایت سویه ملی خواهدداشت، نه غربی و نه شرقی.
معرفی یک صفحه اینستاگرامی که برای شناساندن زیباییهای لهجه همه اقوام ایرانی تلاش میکند
من لهجه دارم، تو چی؟
موقع نوشتن این پرونده به طورتصادفی به صفحهای در اینستاگرام برخوردم با عنوان «من لهجه دارم». از آنجاییکه اغلب در فضای مجازی و به طورمشخص در اینستاگرام همهچیز دستمایه تولید شوخی است، فکر میکردم در این صفحه هم آدمها دورهم جمع شدهاند تا به لهجه خودشان بخندند. اما در معرفی صفحه نوشتهبود: «در این مکان چهرههای آشنا و سایر دوستان و آشنایان از شیرینیهای لهجه و گویششان با ما و شما صحبت میکنند». ویدئوی پست اول را که باز کردم، چندساعتی طول کشید تا توانستم گوشی را کنار بگذارم. مجموعه دوستداشتنی و نادری که برای دست پیدا کردن به آن باید بار سفر میبستم، حاضر و آماده پیشرویم بود. آدمهایی که میشناختم، شاعر و نویسنده و گوینده و مجری و پژوهشگر، با گویشها و لهجههایی که خیلیهایشان حتی به گوشم آشنا نبودند، حرف میزدند. اولین مواجههام با ویدئوها این بود: چرا این لهجهها را تا حالا نشنیدهبودم؟ جواب ساده بود؛ هیچوقت در رسانه رسمی جایی نداشتند. شما هم اگر دوست و آشنا و قوموخویشی بیرون از مشهد نداشتهباشید، بعید است از «قمشهای»، «دامغانی»، «قهفرخی»، «بروجردی»، «جمی»، «بمی»، «کاشانی» و لهجههای دیگر چیزی شنیدهباشید. در این صفحه، هرکس از هر جای کشور مینشیند رو به دوربین و بیخجالت از اصطلاحات خاص، قواعد دستوری، ضربالمثلها و شوخیهای کلامی رایج در لهجه و گویش اش میگوید. اینجا آدمها نه لهجهشان را پنهان میکنند و نه بهعنوان یک واکنش افراطی به آن افتخار میکنند. آنها روی شاخههای پرثمر درخت کهن و ریشهدار زبان فارسی نور میاندازند تا یادمان بیاید لهجه چیزی برای خجالت کشیدن نیست بلکه دلالت دارد بر امکانات زبانی وسیع که خبر از غنا و قدرت زبان میدهد. زنده ماندن لهجهها، نشان رواداری فرهنگی است؛ مردمی که گاه ممکن است حرف یکدیگر را بهراحتی نفهمند، یاد میگیرند تفاوتهای هم را درک کنند و بپذیرند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سجادپور- محکوم فراری یک پرونده جنایی در حالی بعد از 9 سال زندگی مخفیانه و با ردیابی های اطلاعاتی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به دام افتاد که به همراه برادر بزرگترش جنایتی هولناک را به خاطر «کفش های غریبه پشت در!» رقم زده بودند.
به گزارش اختصاصی خراسان، این جنایت وحشتناک بیست و نهم شهریور سال 91، زمانی رخ داد که دختر 20 ساله ای پس از یک ازدواج ناموفق، با جوان 25ساله ای به نام «س» آشنا شد. مدتی بعد آن ها تصمیم به ازدواج با یکدیگر گرفتند اما «س» که یقین داشت خانوادهاش با این ازدواج مخالفت می کنند تلاش کرد ماجرای علاقه اش به دختر مطلقه را پنهان کند و بدین ترتیب او را برای مدتی به عقد موقت خودش درآورد. ارتباط تازه عروس و داماد در حالی آغاز شد که دختر جوان همچنان اصرار داشت تا موضوع را علنی کند. هنوز دو ماه بیشتر از این عقد پنهانی نگذشته بود که شبی تازه عروس به منزل خواهرش رفت که کسی در منزل آن ها حضور نداشت. پسر جوان نیز وقتی با نامزدش تماس گرفت و متوجه شد که او به تنهایی به خانه خواهرش رفته است، او هم به نزد همسرش در بولوار ذوالفقار رفت اما حدود نیمه شب بود که زنگ منزل به صدا درآمد. دختر جوان که نمی دانست تا دقایقی دیگر چه حادثه وحشتناکی رقم می خورد در منزل را گشود و با برادر 18 ساله اش روبه رو شد که پشت در ایستاده بود. هنوز خواهر و برادر مشغول گفت وگو بودند که ناگهان برادر دیگرشان هم از راه رسید و آن ها داخل منزل رفتند دو برادر با دیدن جوان غریبه در کنار خواهرشان، نتوانستند خشم خود را کنترل کنند و بدین ترتیب «ب- ر» (برادر کوچکتر) به سمت خواهرش حمله ور شد و برادر بزرگتر نیز با چاقو به جان جوان غریبه افتاد آن ها در همین حال پیکر خون آلود تازه داماد 25 ساله را به درون کوچه کشیدند و به داخل خودرو انداختند ولی بعد از طی مسافتی پیکر غرق در خون جوان مذکور را از درون خودرو بیرون انداختند و از صحنه حادثه متواری شدند.
گزارش خراسان حاکی است: عقربه های ساعت حدود 2:30 بامداد بیست و نهم شهریور سال 91 را نشان می داد که با گزارش این ماجرا توسط شاهدان عینی به پلیس، گروهی از نیروهای انتظامی به فرماندهی سروان علی بهرام زاده (رئیس وقت کلانتری آبکوه) عازم محل شدند و در حالی به تحقیق مقدماتی پرداختند که پیکر نیمه جان تازه داماد نیز به بیمارستان رضوی مشهد انتقال یافت،اما تلاش کادر درمانی به نتیجه نرسید و این جوان جان خود را از دست داد رئیس وقت کلانتری آبکوه که هم اکنون جانشین پلیس آگاهی خراسان رضوی است بلافاصله مراتب را به قاضی اسماعیل شاکر (بازپرس ویژه قتل عمد مشهد در زمان وقوع حادثه) اطلاع داد و این گونه با حضور مقام قضایی در صحنه حادثه بررسی های تخصصی در این باره آغاز شد. در حالی که به خاطر تاریکی شب هیچ کدام از شاهدان موفق نشده بودند شماره پلاک خودروی مهاجمان را یادداشت کنند، تحقیقات به شیوه اطلاعاتی ادامه یافت تا این که دقایقی بعد با ردیابی خون های ریخته شده در محل، سرنخ ها به منزلی در چند خیابان بالاتر از محل رهاکردن پیکر جوان مجروح (مقتول) رسید. بررسی های شبانه نشان داد که در منزل مذکور زنی زندگی میکند که شوهرش نیز در منزل حضور نداشت. وقتی این زن شناسایی شد و مورد بازجویی قرار گرفت مدعی شد که شب خواهرش به همراه جوانی که تازه به عقد او درآمده، در منزل حضور داشته اند. بنابر گزارش خراسان، روز بعد دختر 20 ساله خود را به پلیس معرفی کرد و پرده از راز این جنایت برداشت. او گفت: من از حدود 2 ماه قبل و به مدت 9 ماه به عقد موقت «س» درآمدم. او در حالی که صیغه نامه ای را به افسر پرونده نشان می داد، با این ادعا گفت: شب حادثه وقتی نامزدم به خانه خواهرم آمد از او خواستم به داخل منزل نیاید چرا که احتمال می دادم برادرانم از راه برسند اما او به حرفم گوش نکرد و به درون خانه آمد. هنوز مدتی از این ماجرا نگذشته بود که ناگهان دو برادرم به همراه چند تن از دوستانشان آمدند که بلافاصله درگیری شروع شد و برادر بزرگم با چاقو به سمت همسرم حمله کرد و او را هدف ضربات چاقو قرار داد. من که ترسیده بودم از سمت برادرم فرار کردم و به منزل همسایه روبه رویی پناه بردم ولی مهاجمان همسرم را که خون آلود بود با خود بردند.
گزارش خراسان حاکی است: در پی اعترافات این زن جوان، تحقیقات گسترده ای با دستورات ویژه قاضی شاکر برای شناسایی و دستگیری مهاجمان آغاز شد اما آن ها به مکان نامعلومی گریخته بودند. در حالی که ردیابی های اطلاعاتی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی برای شناسایی مخفیگاه متهمان فراری ادامه داشت، کیفرخواست این پرونده جنایی در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد صادر شد و دو برادر به صورت غیابی در دادگاه محاکمه شدند. قضات دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پس از بررسی دقیق محتویات پرونده، در نهایت «ب- ر» (برادر بزرگتر) را به قصاص نفس و «ع- ر» (برادر کوچکتر) را به تحمل 10 سال زندان محکوم کردند. این پرونده جنایی پس از طی مراحل دادرسی به اجرای احکام دادسرای مشهد ارسال شد تا همچنان تحقیقات پلیسی و قضایی برای دستگیری محکومان فراری ادامه یابد. به گزارش خراسان، این گونه بود که بعد از گذشت 9 سال از این حادثه تلخ، کارآگاهان دایره قتل عمد پلیس آگاهی با ردزنی های تخصصی و اطلاعاتی به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد «ع-ر» (محکوم فراری) در یکی از مناطق شهر رباط کریم از توابع تهران به صورت مخفیانه و با نام مستعار زندگی می کند.
به همین دلیل گروه ویژه ای از کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ کارآگاه ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی) برای دستگیری محکوم 27 ساله وارد عمل شدند که در هنگام ارتکاب جرم بیشتر از 18 سال نداشت. این گزارش حاکی است: کارآگاهان با کسب نیابت قضایی و استفاده از تجربیات ارزنده قاضی زرگر (جانشین معاون دادستان مرکز خراسان رضوی در امور اجرای احکام) و با نظارت مستقیم سرهنگ کارآگاه مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی) عازم رباط کریم شدند و به تحقیق نامحسوس پرداختند. بررسی های آنان با هماهنگی های قضایی در رباط کریم بیانگر آن بود که محکوم این پرونده جنایی با نام مستعار «هوشمند» به کسب و کار در زمینه مواد غذایی مشغول شده است و زندگی مخفیانه دارد. ا ین گونه بود که کارآگاهان در یک عملیات ضربتی به محل اختفای محکوم فراری مذکور هجوم بردند و او را در میان بهت و حیرت در حالی دستگیر کردند که باورش نمی شد بعد از 9 سال کارآگاهان پرونده او را پیگیری کرده باشند.
با انتقال محکوم این پرونده جنایی به مشهد، وی با دستور مقام قضایی در حالی روانه زندان شد که در بازجویی ها گفت: من اطلاعی نداشتم که خواهرم بعد از آن ازدواج ناموفق ، دوباره با فرد دیگری ازدواج کرده است آن شب وقتی به خانه خواهرم رسیدم کفش های مردانه غریبه ای را کنار کفش های خواهرم دیدم و به شدت عصبانی شدم سوء ظن همه وجودم را فرا گرفته بود و بسیار خشمگین بودم که برادر بزرگترم نیز از راه رسید. من ابتدا زنگ منزل را به صدا درآوردم هنگامی که خواهرم در را باز کرد به او گفتم «چه کسی در خانه است؟!» او که دست و پایش را گم کرده بود مدعی شد کسی در خانه نیست! با این ادعا به همراه برادرم به داخل خانه رفتیم و جوان غریبهای را دیدیم. هرچه خواهرم فریاد زد که من با او ازدواج کرده ام، دیگر فایده ای نداشت. من با خواهرم درگیر شدم و برادرم نیز با چاقو آن جوان غریبه را زد! و ...
گزارش اختصاصی خراسان حاکی است: در همین حال رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی با قدردانی از کارآگاهان اداره جنایی گفت: هیچ پرونده ای در پلیس آگاهی خراسان رضوی تا زمان دستگیری متهم یا متهمان، مختومه نمیشود. سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده افزود: به ویژه پرونده های جنایی همواره روی میز فعالیت های تخصصی کارآگاهان قرار دارد و تلاش های آنان برای دستگیری مجرمان فراری ادامه می یابد.
مقام ارشد پلیس آگاهی خراسان رضوی تاکید کرد: حتی اگر در پرونده ای رای دادگاه به صورت غیابی صادر شده باشد باز هم بررسی های پلیسی برای دستگیری محکومان ادامه خواهد داشت و هیچ پرونده ای به بایگانی سپرده نمیشود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.